-جوان، کنار حوض کوچک آبی رنگ حیاط نشسته است. دور تا دور او، شمعدانی های قرمز روی لب حوض خودنمایی می کند. زیر لب، شعر علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / که به ماسوا فکندی همه سایه هما را/ به علی شناختم من به خدا قسم خدا را زمزمه می کند... صدای عصای مادربزرگ روی پله های قدیمی خانه، نت زیبایی ایجاد می کند. تق تق تق... او با عصایی که در دست دارد، از پله های قدیمی خانه پایین می رود تا وارد زیرزمین شود. پدربزرگ روی بالکن نشسته و نگاهش به کوچه است. ناخودآگاه به دوردست ها می رود؛ روزگاری که با شهریار سپری می کر
کات ...
کارگردان خطاب به عوامل صحنه: بچه ها وسایل را جمع کنید. سکانس بعدی داخل
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان