-
اي به سرت افسر فرماندهي!شاعر : جامي افسرت از گوهر احسان تهي!اي به سرت افسر فرماندهي!خالي از آن مايهي دردسرستزيور سر افسر از آن گوهرستمهره و مار آمده با يکدگرکرده ميان تو مرصع کمرنفع رساند به تو ز آسيب مارليک نه آن مهره که روز شمارهست درخشنده چو اخگر در اوتخت زرت آتش و، گوهر در اوليک ز بس بيخودي آيد خوشتشعله به جان در زده آن آتشتآورد آن سوختگي بر تو زورچون به خودآيي ز شراب غروراز بن هر موي تراود برونهر دمت از درد دو صد قطره خونشمسهي آن گشته معارض به مهرسود سر، ايوان تو را بر سپهرحادثه را ق