-
زندهدلي از صف افسردگانشاعر : جامي رفت به همسايگي مردگانزندهدلي از صف افسردگانروي ارادت به مزارات کردپشت ملالت به عمارات کردروح بقا جست ز هر روح پاکحرف فنا خواند ز هر لوح خاکهمچو تک آهوي وحشي ز سگگشتي ازين سگمنشان، تيزتگکرد از او بر سر راهي سالکارشناسي پي تفتيش حالرخت سوي مرده کشيدن چراست؟کاينهمه از زنده رميدن چراست؟پاک نهادان ته خاک اندرندگفت: «بلندان به مغاک اندرندبهر چه با مرده شوم همنشين؟مرده دلاناند به روي زمينصحبت افسردهدل، افسردگيهمدمي مرده، دهد مردگيگرچه به تن مرده، به جان زندها