-
شير خدا شاه ولايت عليشاعر : جامي صيقلي شرک خفي و جليشير خدا شاه ولايت عليتير مخالف به تنش جا گرفتروز احد چون صف هيجا گرفتصد گل راحت ز گل او شکفتغنچهي پيکان به گل او نهفتپشت به درد سر اصحاب کردروي عبادت سوي مهراب کردچاک بر آن چون گلاش انداختندخنجر الماس چو بفراختندآمد از آن گلبن احسان برونغرقه به خون غنچهي زنگارگونگفت: چو فارغ ز نماز آن بديدگل گل خونش به مصلا چکيدساخته گلزار، مصلاي من؟»«اينهمه گل چيست ته پاي منگفت که: «سوگند به داناي راز،صورت حالاش چو نمودند بازگرچه ز من نيست خبردار ترکز ال