-
اي به يادت تازه جان عاشقان!شاعر : جامي ز آب لطفت تر، زبان عاشقان!اي به يادت تازه جان عاشقان!خوبرويان را شده سرمايهاياز تو بر عالم فتاده سايهايمانده در سودا از آن سرمايهاندعاشقان افتادهي آن سايهاندعشق او آتش به مجنون در نزدتا ز ليلي سر حسنش سر نزدآن دو عاشق را نشد خونين، جگرتا لب شيرين نکردي چون شکرديدهي وامق نشد سيماببارتا نشد عذرا ز تو سيمينعذارعالمي با نقش پرده عشقباز؟تا به کي در پرده باشي عشوهسازخالي از پرده نمايي روي خويشوقت شد کين پرده بگشايي ز پيشفارغ از تمييز نيک و بد کني