-
در نواحي مصر شيرزنيشاعر : جامي همچو مردان مرد خودشکنيدر نواحي مصر شيرزنينقد هستي تمامش از کف شدبه چنين دولتي مشرف شدنه به شب خفت و، ني به روز نشستشست از آلودگي به کلي دستکه نجنبيد چون درخت از جايقرب سي سال ماند بر سر پايگشته مارش به ساق پا خلخالخفته مرغش به فرق، فارغبالشانه کرده صبا چو غمخوارانشست و شو داده موي او بارانسايهبانش نگشته غير سحابهيچ گه ز آفتاب عالمتابچون فرشته نه چاشت خورده نه شاملب فروبسته از شراب و طعامدام و دد گرد او کشيده صفيهمچو مور و ملخ ز هر طرفيايستاده به پا، نه نيست، نه هس