-
چون تعلق بريد جان از جسمشاعر : اوحدي مراغه اي نبود حال جان برون زد و قسم:چون تعلق بريد جان از جسمورنه در خاک خوار ماند و پستگر نکوکار بوده باشد، رستمنزل هر يکي پديد بودنفس اگر پاک و گر پليد بودوندران منزلي و ماواييستهر يکي را در آن جهان جاييستدر لحد نيز تلخ و شوري هستوين بدن را عذاب گوري هستاز غبار گناه پالودهچون شود جان و جسم آلودهتن به جان، جان بتن درآويزدباز فرمان رسد که: برخيزدبازت از خاک زنده داند کردآنکت از آب در وجود آورددور باشد حجاب ظلمت جسمدر قيامت، کزين ستوده طلسمهر دو را نور در