-

هم چو شمع از غمت بسوزاندشاعر : اوحدي مراغه اي گه کشد، گاه برفروزاندهم چو شمع از غمت بسوزاندبازگرداندت به هر رويياعتبارت کند به هر موييگاه پروانه بر سرت ميردگه سرت را بکار برگيردگاهت از ريسمان به دار کندگه بنام خودت نگار کندگاه با شاهدان قرين کندتگاه با شهد همنشين کندتگاه پيش فسردگان باشيگه به بالين مردگان باشيگاه گريي، ولي به صد زاريگاه خندي، ولي ز پنداريگاه ناچيز و گاه هست شويگه سرافراز و گاه پست شويگاهت آن زر که هست در بازيگاه لافي زني ز سربازيگه زبان آوري و گه خاموشگاه زهرت دهند و گاهي