-
مخلصاني که در مراقبتندشاعر : اوحدي مراغه اي در هراس خلاف عاقبتندمخلصاني که در مراقبتندمخلصان راست اين هدايت و بسلهجهي خشم او نداند کساول او را زبان ببندد و چشمهر کرا ميکشد به خنجر خشمتيغ قهرش در آورد ز قفاروي مجرم بپوشد او به وفابا عتابش چه آسمان، چه زمين؟با تف خشم او چه کفر و چه دين؟نتوان شد به عدل خود غرهتا ز خشمش بجاست يک ذرهاگر آن نيستي ببيني بازچونکه با نيستي شدي دمسازخشم گيرد به چاهت اندازدزان نظر در گناهت اندازدشب خشمت به تيغ قدح دهدروز صلحت به دست مدح دهدوآنکه قدح تو کرد معذورستآنکه