-

خوبرويان چو رخ همي پوشندشاعر : اوحدي مراغه اي عاشقان در طلب همي کوشندخوبرويان چو رخ همي پوشندقاف تا قاف نام مستورييافت عنقا به عزلت و دوريدست با دوست در کنار نکردهر که او عزلت اختيار نکرددامن و روي در کشيد از خلقخنک آنکس که او بريد از خلقاين تعلق بلات خواهد بودکار اگر با خدات خواهد بودنشود جز درين پس پردهطفل معني به کام پروردهروز و شب در عذاب و اندوهيتا تو اندر ميان انبوهيکيست؟ خلوتنشين دل با خلقگرگ آزاد ريسمان در حلقآنکه در چاه خلق گول بوددل مخوان، اي پسر، که دول بودتو به اين ريسمان مرو