-
صرف طاعت کن اين جواني راشاعر : اوحدي مراغه اي بنگر آنروز ناتواني راصرف طاعت کن اين جواني راکز جهان جز نصيب نتوان خوردعاقلي، گرد نانهاده مگرداز درون زنگ بغض و کين بزاديدر دل خود مکن حسد را جايپادشاهي؟ به خير چستي توسلطنت چيست؟ تن درستي توملکت قاف تا به قافت هستگر دل ايمن و کفافت هستگفتن بيش بار خر باشدرنج و بيشي به يکديگر باشدآنچه داني ز کس دريغ مدارنظر از پيش و پس دريغ مدارگر چراغي درآوري ياريستچشمها تيره، خانها تاريستدست دستش به ديگران برسانهر چه دانستهاي ز پيش کسانظلم خوانندش، ار چه بد