-
شرم دار، اي پدر، ز فرزندانشاعر : اوحدي مراغه اي ناپسنديده هيچ مپسند آنشرم دار، اي پدر، ز فرزندانتا نگردد ليم و فاحشه گويبا پسر قول زشت و فحش مگويتا بدارد ز کردههاي تو شرمتو بدارش به گفتها آزرمنظرش هم ز کار باز مداربچهي خويش را به ناز مدارنکشد محنت و زبون بختيچون به خواري برآيد و سختيجور کن، تا شود سر افگندهکارش آموز، تا شود بندهتو شوي پير و او جوان گرددمدهش دل، که پهلوان گرددور کمر يافت، خود اسير شودگر کمانش خري، چو تير شودبگدازد ز هجر خود جگرتننشيند، سفر کند ز برتهر زمان آورند ازو خبر