-
آب کارت مبر، که گردي پيرشاعر : اوحدي مراغه اي کار اين آب را تو سهل مگيرآب کارت مبر، که گردي پيرراستي روغن چراغ تو اوستبهترين ميوهاي ز باغ تو اوستخاطرت کند و چشم خيره شوداو نماند چراغ تيره شودهر دمش در فضاي فرج مريزبه فريب دل خيال انگيزسيل آشوب بر مينگيزانپيش اين ناودان خونريزانو اينچنين آب را به باد مدهآتش شهوتش به ياد مدهدر کمر سيم و در ترازو سنگدر سرت اوست عقل و در رخ رنگاوست آبي که زرع ازو خيزداصل ازو بود و فرع ازو خيزدتيغ آبي چنين به مشت تو بسآب روي تو آب پشتت و بسپخته کن کار، اگر نه