-
چون شوي آنچنان که ميباييشاعر : اوحدي مراغه اي چون تو با خويشتن نمييي؟چون شوي آنچنان که ميباييتا مگر خويش را بداني تونظري کن درين معاني توبه چه زحمت به بارت آوردند؟کز براي چه کارت آوردند؟بکه اميد و التجا داري؟کيستي؟ روي در کجا داري؟باز کن بند نامه آهستهنامهي ايزدي تو، سر بستهکرده با يکدگر به يک جا عقدتا ببيني تو هر دو گيتي نقدکه نه ايزد درين صحيفه نگاشتاز کم و بيش نکتهاي نگذاشتباز دان از هزار آن صد رااي کتاب مبين، ببين خود راورنه بس محتشم کسي، اي صدرخويشتن را نميشناسي قدرنه به بازي شدي خ