-
در آن مدت، که بود از محنت تبشاعر : اوحدي مراغه اي جهان بر چشم من تاريک چون شبدر آن مدت، که بود از محنت تببدين پرتو بگفتم پانصد بيتدلم مصباح گشت و فکرتم زيترجب را بيست روز از ماه رفتهشب شنبه، که بود آغاز هفتهبه پايان بردم اين در حال ضجرتبه سال «واو» و« ذال» از سال هجرتنهادم « منطقالعشاق» نامشچو ديدم در سخن خيرالکلامشنبات خاطر پاک منند اينبه اصل از طبع دراک منند اينبه تاييد الهي زاده از فکرشگرفانند يکسر بالغ و بکرگر ايشان را به آب خود بخوانيسبق گيرند بر آب از روانيگران کاوين به يوسفشان