-
زهي! از جام مهرت مست گشتهشاعر : اوحدي مراغه اي ز کوباکوب هجران پست گشتهزهي! از جام مهرت مست گشتهکنون بنشين، که آن خود کشيديبسي در عشق گرم و سرد ديديکه عزم آن شبستانت ما رابگستر فرش و خلوت ساز جارابه روي کار باز آورد آبتسحرگاهان دعاي مستجابتتو گفتي: رام خواهد شد، همان بوددلارامي که از دامت رمان بودکه رو در قبلهي اقبال داريهر آن حاجت که ميخواهي برآريشب تاريک هجران روز گرددبه وصلم طلعتت فيروز گرددز بند هر غمي آزاد ميباشمخور اندوه، ازين پس شاد ميباشبه بوسيدن مکن تقصير ازين پسدهانم را تو با