-
تو در شهري و ما محروم از آن رويشاعر : اوحدي مراغه اي زهي شهر! و زهي رسم! و زهي خوي!تو در شهري و ما محروم از آن روينميدانم که بادت ميبرد بويبه بويت شاد ميگردم همانااگر بيني که من خاکم در آن کويبه کوي خود دگر بيرون نياييغلط کردي گذر کردن بدين سوينبودت هرگز اين عادت، مگر بازمن آشفته از دست تو چون مويترا هر موي دردستيست و آنگاهکه چوگان که خواهد بود اين گوي؟عجب گوي زنخ داري ندانمبه نقد اين بشنو و باقي تو ميگويچو خواهم بوسه گويي: اوحدي، زر
#سرگرمی#