-
گر نخواهي که نظر با من درويش کنيشاعر : اوحدي مراغه اي اين تواني که به صد غصه دلم ريش کنيگر نخواهي که نظر با من درويش کنيمگر آن گوش که بر قول بدانديش کنينکني گوش به جايي که رود قصهي منعزم داري که دلم را سپر خويش کنيبا چنان تير و کماني که ترا ميبينمتو در آن روز بکوشي و جفا بيش کنياز تو آن روز که اميد وفايي دارمآن همه تير چه محتاج که در کيش کني؟خلق بيزخم چو قربان غمت ميگردندهمه در کار من عاجز درويش کنيگر ترا دست به جور همه عالم برسدمويها بر تنش از محنت و غم نيش کنياوحدي چون ز لب ل