-
سرم بيدولتست، ار نه ز پايت کي شدي خالي؟شاعر : اوحدي مراغه اي که حور نرگسين چشمي و ماه عنبرين خاليسرم بيدولتست، ار نه ز پايت کي شدي خالي؟که ميمون طالع و بخت و همايون طلعت و فاليخوشا چشمي که روز و شب تواند ديد روي توبهيچم بر نميگيري ز درويشي و بيمالينجستم هيچ ازين دنيا بغير از ديدن رويتاگر خنجر کشد سلطان و گر ناوک زند والينخواهد بود تا هستم دل من بيولاي توکه همچون گل همي خندي و همچون سرو ميباليترا بر گريهاي من مپندارم که دل سوزدبزورت بوسه بستاند، اگر خود رستم زاليبدين حس