-
اي بر شفق نهاده از شام زلف خاليشاعر : اوحدي مراغه اي بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالياي بر شفق نهاده از شام زلف خاليماهي چنان نبيند جوينده، جز به ساليچون ماه عيد جويم هر شب ترا، وليکنزان بر در تو ما را کمتر بود مجاليما کمتريم از آن سگ کو بر در تو باشداز دل نميروي خود بيرون به هيچ حاليميخواستم که: جايت بر چشم خود بسازماي روز من شب تو، آخر کم از خياليروزي نبود روزي کان روي را ببينمو آنگاه با رخ تو هر ذره را وصالياز آفتاب رويت من همچو سايه دورمکان کام بر نيايد بيرنج احتماليمشتاق آن دها