-
اي دل پر هوش ما با همه فرزانگيشاعر : اوحدي مراغه اي شد ز غم آن پري فاش به ديوانگياي دل پر هوش ما با همه فرزانگيپيش خراباتيان آن صنم خانگيما چو خراباتييم گر ننشيند رواستدام چه حاجت؟ که کرد خال رخت دانگياي که به نخجير ما ساختهاي دام زلفچشم توپروانهايش داد به پروانگيدل بر شمع رخت راه نمييافت هيچجز به مدارا نکرد زلف ترا شانگيآينهي روي تو، تا که بديد آفتاببا دگرانم فزود وحشت و بيگانگيتا تو مرا ساختي با رخ خويش آشناگر چه بکار آوري غايت مرادنگياوحدي آن مرد نيست کز تو به کامي رسد <