-
هر به عمري نزد خود روزي به مهمانم بريشاعر : اوحدي مراغه اي پرده پيش رخ ببندي، پس در ايوانم بريهر به عمري نزد خود روزي به مهمانم بريخون چشم من بريزي، تا که بر خوانم بريخود نخواهي هيچ وقتم ور بخواني ساعتيتا بيندازي ز پاي آنگه به دستانم بريدست بيرون آوري از پرده، چون گويي سخنراز من پيدا کني، وانگاه پنهانم برينام من بدنام گويي، تا ميان مرد و زندر فرستي پرتو و چون ذره در بانم بريگر ندانم راه بام، از آفتاب روي خودچون من اندر ده شوم بيکيش و قربانم بريره نمايي هر زمان با کيش و قربانم