-
نگارا، گر چه ميدانم که بس بيمهري و پيونديشاعر : اوحدي مراغه اي سلامت ميفرستم با جهاني آرزومندينگارا، گر چه ميدانم که بس بيمهري و پيونديکه گر جان نيز بفرستم نخواهد بود خرسنديبدان دل کت فرستادم نهاي خرسند، ميدانمز حالم گر شوي آگه چنان دانم که نپسنديچنين زانم پسنديدي که حال من نميدانيدرخت الف ببريدي و بيخ مهر بر کنديز شاخ مهر چون گفتم که: بار الفتي چينمورت من پاي ميبوسم ز دست من همي تندياگر دستت همي خواهم خسي بر پيش من دارينه آن بهتر که او را بر چو من ديوانهاي بند