-
در کعبه گر ز دوست نبودي نشانهايشاعر : اوحدي مراغه اي حاجي چه التفات نمودي به خانهاي؟در کعبه گر ز دوست نبودي نشانهايتا در ميان دام نبينند دانهايمرغان آن هوا به زمين چون کنند ميل؟رغبت به هيچ موي نميکرد شانهايبويي ز وصل اگر به مشامش نميرسيدعاقل چگونه دل بنهد بر فسانهاي؟اين کوشش و کشش همه بيکار چون بود؟از راه سينه کي بدر افتد زبانهاي؟تا عشق آتشي نزند در درون دلکانجا کفايتست سر تازيانهايمحتاج پيک و نامه نباشد مريد راآتش فگند در شتران از ترانهايخيز، اي رفيق خفته، که صوت نشيدخ