-
اي مرغزار جانها لعل تو آب دادهشاعر : اوحدي مراغه اي وي تب کشيده دل را زلف تو تاب دادهاي مرغزار جانها لعل تو آب دادهچشمت به نيم غمزه دل را جواب دادهرويت به يک لطيفه مه را سپر شکستهجان را رخ تو از خوي بوي گلاب دادهدل را لب تو از مي تاراج روح کردههم مشتري کشيده، هم آفتاب دادهپيش رخ و جبينت باج و خراج هر دموان مردم دگر را سر سوي خواب دادهبيدار با تو خواهم يکشب که باده نوشمتوفان گريه آن را يکسر بب دادهچشم من از خيالت هر سوزني که بستهامروز عشقت او را چندين عذاب دادهفردا مگر عقوبت کم باشد ا