-
روي زيبا نتوان داشت نهان پيوستهشاعر : اوحدي مراغه اي خاصه رويت که به روحست و روان پيوستهروي زيبا نتوان داشت نهان پيوستهگويي آن زلف رگي بود به جان پيوستهزلف از دست بداديم و ز دل خون بچکيدهمچو سرويست در آن آب روان پيوستهآبم از ديده روانست و خيال قد اووز پي عربده تيرت به کمان پيوستهابروان همچو کمان داري و مژگان چون تيراي به رغم دل ما در دگران پيوستهبار ديگر بگزند دل ما ميکوشيدر تو آن هست و دو صد فتنه به آن پيوستهدر شگرفان حرکاتيست که آتش خوانندتا که نام تو شد او را به زبان پيوستهاوحدي