-
دل سراي خاص شد، از مجلس عامش مگوشاعر : اوحدي مراغه اي جان چو بر جانان رسيد، از پيک و پيغامش مگودل سراي خاص شد، از مجلس عامش مگوباز دست شاه گشت، از دانه و دامش مگومرغ جان ما، که از تار بدن بودش قفسبوي پيراهن چو آوردي، ز اندامش مگوما از آن يوسف به بويي قانعيم، اي باد صبحمرد چون شوريده گشت، از خواب و ارامش مگواي که ميگويي: خيال او توان ديدن به خوابو آنکه مست عشق گشت، از باده و جامش مگوآنکه روي دوست ديد، او را به کفر و دين چه کار؟سينهي ما سوختست، از پخته و خامش مگوچند گويي: پختهاي با