-
عمر که بياو گذشت، ذوق نديديم ازوشاعر : اوحدي مراغه اي دل بر شادي نخورد، تا ببريديم ازوعمر که بياو گذشت، ذوق نديديم ازوليک به هنگام کار ميوه نچيديم ازودست تمناي ما شاخ اميدي نشاندچند ستم کرد و رو در نکشيديم ازوچند جفا گفت و زو دل نگرفتيم بازور چه جفا پيشه داشت ما نرميديم ازوگر چه ستمگار بود خاطر ازو برنگشتسيب گزيدن نيافت، دست گزيديم ازواز پي چندين طلب دل چو ز باغ رخشکاتش ما برفروخت هر چه خريدم ازوزو دل ما بعد ازين عشوه نخواهد خريدما، که نشان وفا ميطلبيديم ازوگر زتو پرسند: کيست ع