-
تو سروي ، بر نشايد چيدن از توشاعر : اوحدي مراغه اي تو ماهي، مهر نتوان ديدن از توتو سروي ، بر نشايد چيدن از توميان خاک و خون غلتيدن از تو؟من آشفته دل را تا کي آخرکه رخصت نيست برگرديدن از توبه گردان رخصت خونم به عالمنخواهم دامن اندر چيدن از توگرم صد آستين بر رخ فشانيهمي بايد مرا ترسيدن از توترا چون هيچ ترسي از خدا نيستگناه از بنده و بخشيدن از توگناهم نيست اندر عشق و گر هستشفا يابد به يک پرسيدن از تواگر صد رنج باشد اوحدي را
#سرگرمی#