-
درين لشکر، که ميبيني، سواري نيست غير از توشاعر : اوحدي مراغه اي کسي ديگر درين عالم به کاري نيست غير از تودرين لشکر، که ميبيني، سواري نيست غير از توولي زينها کسي خود در شماري نيست غير از توهر آن کس را که ميداني شماري برگرفت از خودغم عشق تو ما را، پردهداري نيست غير از تودرون پردهاي، ليکن چو از ما پرده برگيردمرا منظور در آفاق، باري، نيست غير از تواگر غيري نظر بازي کند با صورت ديگرمن دلخسته را امروز ياري نيست غير از توبه روز خستگي خواهند مردم ياري از يارانکه در غم، عاشقا