-
با دشمنان دوست کنم دوستي مدامشاعر : اوحدي مراغه اي زيرا که غيرت آيدم از دوستان اوبا دشمنان دوست کنم دوستي مدامباشد که نام من برود بر زبان اواز وي بپرس حال من، اي باد صبح دمناچار فتنها بود اندر زمان اوآن کو به حسن فتنهي آخر زمان بودليکن به لاغري نرسد در ميان اوآن موي او به پاي رسد، گر فرو کشيکامشب نخفت تا به سحر ناتوان اوگويي طبيب خفتهي ما را خبر نبود:از دوستي جدا نشود استخوان اوروزي که جان اوحدي از تن جدا شودگويند: کافرين خدا بر روان اواز ذوقهاي شعر روانش بسي که خلقوآن غمزهي چو تير