-
در فراق روي جانان بر نتابد بيش ازينشاعر : اوحدي مراغه اي سينه داغ هجر آنان بر نتابد بيش ازيندر فراق روي جانان بر نتابد بيش ازينشور اين شيرين زبانان بر نتابد بيش ازينبا چنين تلخي، که طبع ما کشيد از دست هجرقوت دست جوانان بر نتابد بيش ازينپير گشتم، ايدل، از خوبان حذر ميکن، که پيرزانکه کار ناتوانان بر نتابد بيش ازينمهربانا، گر تواني رحم کن بر کار ماگرگ با چوب شبانان بر نتابد بيش ازينچند راند چون سگان ما را رقيب از کوي تو؟آب چشم مهربانان برنتابد بيش ازيناوحدي، اين گريه کمتر کن، که خ