-
منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببينشاعر : اوحدي مراغه اي گذري کن و گل و سوسن و سمنم ببينمنم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببينهمه اوست اين نه تويي، بدان، نه منم، ببينتو و او که باشد؟ ازين دويي چه کني سخن؟به تو شرح واقعه بيش ازين چه کنم؟ ببيندرو بام خلوت من پرست ز نقش اوشب تيره بر سر کوي او وطنم ببينز درش به روز من ار چه دور همي رومسخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببينبه ديار ما چو به دوستي گذرت بودتو به سر من چو نميرسي، علنم ببيننخورم بر غم تو باده جز بعلانيهبر خاک من رو و بازکن کفنم، ببينچو پس از من