-
شب قدرست و روز عيد زلف و روي اين ترکانشاعر : اوحدي مراغه اي نميباشد دل ما را شکيب از روي اين ترکانشب قدرست و روز عيد زلف و روي اين ترکانهلال عيد را ماند خم ابروي اين ترکانبه چشم روزهداران از کنار بام هر شاميدو چشم مست صيد انداز بيآهوي اين ترکانپلنگان را چو آهو گيرد از روباه بازيهانخواهم خيمه برکندن من از پهلوي اين ترکانچو ميخ خيمه گر خصمان بکوبندم به خواري سررخم در قبله باشد، ليک چشمم سوي اين ترکاندر آن روزي که سوي قبله گردانند رويم رازبانم در خروش آيد ز گفت و گوي اين ترکا