-
چو آتشست به گرمي هواي تابستانشاعر : اوحدي مراغه اي بده دو کاسه ازان آب لعل، يا بستانچو آتشست به گرمي هواي تابستانسه آتشند، که خواري کنند با مستانهواي عشق و هواي مي و هواي تموزبريز سوسن و گل بر در سرا بستانبيار شيره و پرکن شراب و نقل بنهکه عندليب ز مرغول او برد دستانز هر حديث به آواز مطربي کن گوشکه عقل سر بنهد، چون برون کند دستانز دست لاله جبيني شراب گير به دستدو کودکيم که خورديم شير يک پستانمن و محبت خوبان ز عهد مهد ازلنشاط عشق، خدايا، ز اوحدي مستاندر آن زمان که زما دادها ستاني باز