-
مادر غم هجران تو، گر زانکه بميريمشاعر : اوحدي مراغه اي بر وصل تو يکروز ببيني که: اميريممادر غم هجران تو، گر زانکه بميريمبا ما به جفا پنجه مينداز، که پيريماي سرو، که اسباب جواني همه داريکز ياد لب لعل تو در شکر و شيريمگر تلخ شود کام دل ما چه تفاوت؟پيوسته دوان در طلب پيک و دبيريماز بهر فرستان اين قصه بر تواو نيز ندانست که: مجروح چه تيريم؟در شهر طبيبيست که داند همه رنجيبعد از تو روا باشد، اگر دوست نگيريمبا روي تو اين سختي پيوند که ما راستما را سفر و عزم نباشد، که اسيريمگو: قافله بيرون