-
باز قلندر شديم، خانه بر انداختيمشاعر : اوحدي مراغه اي عشق نوايي بزد، خرقه در انداختيمباز قلندر شديم، خانه بر انداختيممهر که با زهره بود بر قمر انداختيمشعله که در سينه بود سوز به دل باز دادنفس بدانديش را در سقر انداخيتمعقل ريا پيشه را خوار بهشتيم زودمرغ هوا را به زجر بال و پر انداختيمگرک هوس را به عنف دست ببستيم و دمصورت ناجنس را از نظر انداختيممعني بياصل را نقش بشستيم پاکاين بسترديم پاک، آن به در انداختيمدر دل ما هر چه بود، جز هوس و ياد حقزحمت فرهاد را از کمر انداختيمزود به خسرو ب