-
تا بر آن عارض زيبا نظر انداختهايمشاعر : اوحدي مراغه اي خانهي عقل به يک بار برانداختهايمتا بر آن عارض زيبا نظر انداختهايمگو: مينداز، که ما خود سپر انداختهايمبر دل ما دگر آن يار کمان ابرو تيرتير آهي که به وقت سحر انداختهايمهيچ شک نيست که: روزي اثري خواهد کردبپذيرش، که به پاي تو در انداختهايماي که قصد سر ما داري، اگر لايق تستتا بجوييم دلي را که در انداختهايمبه جفا از در خود دور مگردان ما راتوتياييست که ما در بصر انداختهايمقدر خاک درت اينها چه شناسد؟ که آنگو: ببينيد که: ما پ