-
![شد زنده جان من به مي، زان ياد بسيارش کنم](/userfiles/Article/1389/06esfand/01/Ohadi.jpg)
شد زنده جان من به مي، زان ياد بسيارش کنمشاعر : اوحدي مراغه اي انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنمشد زنده جان من به مي، زان ياد بسيارش کنمهر کس که آيد سوي من، چون خود گرفتارش کنممن مستم از جاي دگر، افتاده در دامي دگربر ميزنم آبي ز مي، باشد که هموارش کنمجان نيک ناهموار شد، تا با سر و تن يار شدتسبيح اگر زحمت دهد، در حال زنارش کنمسجاده گر مانع شود، حاليش بفروشم به ميمن هم خروشي ميزنم، باشد که بيدارش کنمديريست تا در خواب شد بخت من آشفته دلاکنون که با خويش آمدم زان شد که بيم