-
عمريست تا ز دست غمت جامه ميدرمشاعر : اوحدي مراغه اي دستم بگير، تا مگر از عمر برخورمعمريست تا ز دست غمت جامه ميدرمياد تو از خيال و خيال تو از سرميادم نميکني تو به عمر و نميرودپايم نميرود که ز پيش تو بگذرمرفت از فراق روي تو عمرم به سر، وليتا دولت وصال تو گردد ميسرمميبايدم خزينهي قارون و عمر نوحاي گل، تو اين دو هفته مبر سايه از سرمچون عمر گل دو هفته وفاي تو بيش نيستاي عمر و جان، تو دور چرا باشي از برم؟عمر عزيز و جان گرامي تويي مراگر در بسيط خاک بغير تو بنگرمگيتي بسان عمر مرا گو: