-
نبض دل شوريدهي محرور گرفتمشاعر : اوحدي مراغه اي دامن ز هوي و هوسش دور گرفتمنبض دل شوريدهي محرور گرفتمراه در آن خانهي معمور گرفتمزين حجرهي ويرانه چو شد سير دل ماره توشه ازان منظر منظور گرفتمگر راه درازست، چه انديشه؟ که پنهانمن ديده ز ديدار چنان حور گرفتمدر صورت حورا صفتي نيست ز حسنشچون روح نفس در نفس صور گرفتمتا مرده دلان را ز کف غم برهانمبرديم مثال خود و منشور گرفتمدر حضرت سلطان معاني به حقيقتچون رفت؟ که اين تابش از آن نور گرفتماي اوحدي، آن نور که پروانهي اويي
#سرگرمی#