-
گر يار بلند آمد، من پستم و من پستمشاعر : اوحدي مراغه اي ور کار ببند آمد، من جستم و من جستمگر يار بلند آمد، من پستم و من پستمگر خصم بود پنجه، من شستم و من شستممن حاکم اين شهرم، هم نوشم و هم زهرمکان توبه که ديدي تو، بشکستم و بشکستماي هر سخنت کامي، در ده ز لبت جاميزيرا که دل خود را، من خستم و من خستمهر چند به حالم من، از دست که نالم من؟گو نيست شوند ايشان، من هستم و من هستماي مطرب درويشان، کم کن سخن خويشانمن يافتم آن خود، وارستم و وارستمهر کس به گمان خود، گويد سخنان خوددر يار که ميگ