-
من چو همين حرف الف ديدهامشاعر : اوحدي مراغه اي حرف دگر زان نپسنديدهاممن چو همين حرف الف ديدهامهمچو الف بر همه خنديدهامهر چه نه از پيش الف شد روانهيچ ندارم، که نترسيدهامهيچ ندارد الف عاشقانمن همه ديدم، چو الف ديدهامچون ز الف شد همه حرفي پديدهر نقطي کز همگان چيدهامچون بهم آمد الفي، راست شدها شدم، از بسکه بغلتيدهامپيش الف بسکه فتادم چو باگفته شد آن حرف که پوشيدهامها چو شود راست چه باشد؟ الفدست خودم بود که بوسيدهامبوسه زدم پاي الف را وليهر چه بگفتند بنشنيدهاممن الف وصلم و جز نام و