-
دلا، دگر قدم از کوي دوست بازمکششاعر : اوحدي مراغه اي کنون که قبله گرفتي سر از نماز مکشدلا، دگر قدم از کوي دوست بازمکشطواف خانه کن و زحمت حجاز مکشبر آستانهي معشوق اگر دهندت بارترا که گفت: کزو کام جوي و ناز مکش؟ز ناز کردن او ناله چيست؟ شرمت بادمرا در آتش اندوه در گداز مکشنسيم باد، بده بوي آن نگار و دگرکه: بيش بر رخم از خون دل تراز مکشز من به حلقهي آن قبلهي طراز بگويچو دانه نيست درين عرصه دام باز مکشچو بوسه نميدهي رخ به عاشقان منمايکه: پرده بر رخت، اي يار دلنواز مکشازين سپس که ببين