-
گلت بنده گرديد و شمشاد نيزشاعر : اوحدي مراغه اي غلام تو شد سرو آزاد نيزگلت بنده گرديد و شمشاد نيزهزار آفرين بر لبت باد نيزکه صد رحمت ايزدي بر رختز عشقت به نالم به فرياد نيزز مهر تو بگريست چشمم به خونکنون ميدهي زلف را باد نيزچو ديدي که چشم تو آبم ببردکه بيخم بکندي و بنياد نيزنباشد ترا بعد ازين برگ منکه جور تو ديديم و بيداد نيزبه لطف و نوازش بده داد مانه مانندت از مادري زاد نيزنه مثل تو آمد ز پشت پدرنداد آن و دشنامها داد نيزپرير از لبت بوسهاي خواستيمکه او را کني در جهان ياد نيزنبود اوحدي