-
صاحب روي خوب و زلف درازشاعر : اوحدي مراغه اي نه عجب گر به عشوه کوشد و نازصاحب روي خوب و زلف درازدام سازد، کجا شود دمساز؟آنکه زلفش به بردن دل خلقکه شب ما چه تيره بود و دراز!خفته در خواب خوش کجا داند؟فاش کرد آب ديدهي غمازآتش دل، که من بپوشيدماشک ريزان به خلق گويد رازدل سوزان اگر چه صبر کندگفته باشد که: دل به چاه اندازهر که او گفت: دل به خوبان دهکه ازيشان يکي نيامد باز؟چه دل نازنين بدين ره رفتشمع داند حديث گرم و گدازاي که جمعي، ترا چه سوز بود؟دلبرا، عاشق توام به نيازصنما، قبلهي مني به درستهج