-
نيک ميخواهي که: از خود دورم اندازي دگرشاعر : اوحدي مراغه اي و آن دل سنگين ز مهر من بپردازي دگرنيک ميخواهي که: از خود دورم اندازي دگربا من مسکين سر گردان نميسازي دگرآتشي در من زدي از هجر و ميگويي: مسوزراست ميپرسي؟ به خون من همي بازي دگردل ز من بردي و گويي: با تو بازي ميکنمتا مرا در آتش اندوه نگذاري دگرپردهاي انداختي بر روي و سيلي در گذارروي را رنگين کني و زلف بترازي دگرزان همي ترسم که: چون فارغ شوي از قتل منايمنم کردي که پنهان بر سرم تازي دگربستهاي بر ديگرانم باز و ميدانم ک