-
عشق همان به که به زاري بودشاعر : اوحدي مراغه اي عزت عشق از در خواري بودعشق همان به که به زاري بوددوست که در مهد و عماري بوددست بگيرد دل درويش راگر سگ ما شير شکاري بودهم نکند صيد چنان آهوييديده که چون ابر بهاري بوداز گل و باغش نبود چارهايکشتن عشاق چه ياري بود؟يار مرا ميکشد از عشق خوددر نظر من شب تاري بودروز که بيوصل بر آيد ز کوهچون شب رندي و سواري بودهم بکند چارهي او اوحدي
#سرگرمی#