-
روز وداع گريه نه در حد ديده بودشاعر : اوحدي مراغه اي توفان اشک تا به گريبان رسيده بودروز وداع گريه نه در حد ديده بوداز دور هر که نالهي زارم شنيده بودنزديک بود کز غم من ناله برکشدآن کس که جان بخوش دلش پروريده بودديدي که: چون به خون دلم تيغ برکشيد؟ما را به هيچ داد، که ارزان خريده بودآن سست عهد سرکش بدمهر سنگدلآن دل، که در پناه رخش آرميده بودچون مرغ وحشي از قفس تن رميده شددل درد آن دو نرگس بيمار چيده بودزان دردمند شد تن مسکين، که مدتيکان روز اوحدي طمع از جان بريده بودروز وداع دل بشد ا