-
سر دردم بر طبيب آسان نبودشاعر : اوحدي مراغه اي گفت: تب داري، غلط کرد، آن نبودسر دردم بر طبيب آسان نبودگل شکر فرمود و آن درمان نبودنوش دارو داد و آن سودي نداشتورنه اشک ديدهام پنهان نبودبر طبيبم سوز دل پوشيده مانددل به دست و نطق در فرمان نبودمن بکوشيدم که: گويم حال خويشعشق دانستن چنين آسان نبودعشق را هم عاشقي داند که: چيست؟در کتاب اين نکته را برهان نبوداز دليل اين درد را نتوان شناختاشک چشمم کمتر از باران نبودگر چه آهم برده بود از چهره رنگاين چنين جان دادني ارزان نبودجان به ياد دوست ميرفت